روز جمعه
نازنینم روز جمعه من و تو و بابایی ومامانی و خاله ها با کل فامیل رفته بودیم بیرون عزیزم خیلی خوشحال بودی بهت خیلی خوش گذشت .دلبندم از بغل بابایی هم پایین نمیومدی ...
نویسنده :
مامان و بابا نی نی
10:49
پسرگلم ببین شیطون شدی ای بلا
روز مادر مبارک
عزیز دلم تو پارک
عزیز دلم امروز انقدر حوصلت سر رفته بود بردمت پارک انقدر قشنگ بازی میکردی اما به کمک من ...
نویسنده :
مامان و بابا نی نی
18:05
دنیای ما
امیرم دنیای من نمیدونم چطوری بهت بگم دوست دارم چون انقدر اندازش زیاد که عدد براش پیدا نمیکنم امیر خیلی شیطون شدی دست به همه چیز میزنی سراغ همه چیز میری کفشای من و بابا رو میپوشی خلاصه برای من بتی هستی که من میپرستمت وقتی خوابی میشینم و نگات میکنم بعضی وقتا انقدر مهو دیدنت میشم که گذر زمان و نمیفهمم با خندت میخندم با گریت ناراحت میشم خلاصه تمام وجودم شدی با شیرین کاریهایی که جدیدادر میاری دیگه کلی خودت رو تو دل ما جا کردی ...
نویسنده :
مامان و بابا نی نی
14:02